سریال حیثیت سانسور شد

بالاخره آقای پرستویی در سینمای ما جزو بازیگران طراز و درجه یک و صاحب سبک بوده است که ممکن است شیوه بازی‌اش، الگوی بسیاری از بازیگران دیگر باشد.

سریال حیثیت سانسور شد
| کد مطلب: ۱۴
لینک کوتاه کپی شد

سجاد پهلوان‌زاده بعد از تجربه ساخت سریال سقوط به سراغ قصه ملتهب دیگری به اسم حیثیت گمشده رفته است با این تفاوت که در یک چرخش ژانری از «تریلر سیاسی» به «درامی اجتماعی»، قصه خود را باز هم در یک فضای معمایی و ماجراجویانه روایت می‌کند. هر دو کار در قالب مینی سریال ساخته شده است. پهلوان‌زاده در این گفت‌وگو از دلایل علاقه‌اش به مینی سریال و قصه‌های معماگونه و تجربه ژانرهای مختلف که با التهاب و ماجراجویی گره خورده می‌گوید و معتقد است ستون این سریال، مهدی حسینی‌نیا بازیگر نقش اصلی آن است که در نقش امیر درخشیده. احمد سلگی نویسنده سریال هم که نخستین تجربه خود را به عنوان فیلمنامه‌نویس در حیثیت گمشده تجربه کرده درباره چگونگی نگارش این قصه می‌گوید. اگر شما هم جمعه‌ها مخاطب این سریال در فیلیمو هستند این گفت‌وگو را در دو فرمت تصویری و متنی بخوانید. این گفت‌وگو در روزنامه فرهیختگان منتشر شده است.

آقای پهلوان زاده حیثیت گمشده بعد از سقوط دومین سریالی است که شما کارگردانی کردید و هر دو هم مینی سریال است. این به علاقه شخصی شما به ساخت سریال‌های کوتاه برمی‌گردد یا به مناسبات و شرایطی که پلتفرمی که سریال را سفارش می‌دهد مربوط است؟

سجاد پهلوان زاده: راستش را بخواهید من از نوجوانی علاقه داشتم که در سینما کار کنم و فیلم بسازم. حتی زمانی هم که فقط تدوینگر بودم فکر نمی‌کردم روزی سریال مونتاژ کنم چه رسد به ساخت آن. حتی سریال‌های روز دنیا را نمی‌دیدم تا برکینگ بد را بعد از پایان سری آخر و به پیشنهاد دوستی دیدم و به سریال دیدن علاقه‌مند شدم. البته بازار سینما هم داغ بود و سلائق مختلف در آن فیلم می‌ساختند و من هم فکر می‌کردم اگر بخواهم یک روز کارگردانی کنم، فرصت فیلم سینمایی ساختن برای من و سلیقه‌ام فراهم است. جبر روزگار و شرایط سیاسی و اجتماعی، کرونا و سیاست گذاری‌های سینمایی دولت‌های مختلف علی‌الخصوص دولت وقت همه دست به دست هم داد که سینما لاغر و بی بازده شود و مجوز گرفتن و مهیا کردن ساخت یک فیلم سخت‌تر هم بشود، البته که مهجور شدن سینما یک اپیدمی جهانی‌ است و در دهه اخیر سریال‌ها یک بازار پر رونق در جهانند اما شگفتی پرده سینما برای عاشقان سینما چیز دیگری است. بنابراین تنها جایی که در این شرایط امکان تجربه کارگردانی را به من می داد سریال و سریال‌سازی در پلتفرم‌ها بود. فرمت قصه‌گویی هم در مینی سریال به سینما نزدیک‌تر است تا سریال‌های بلند از آن جهت که  امکان حفظ کیفیت اثر در آن نسبت به مثلا یک سریال ۳۰ قسمتی بیشتر است. به طور مثال تایم فیلمبرداری یک مینی سریال حدودا به اندازه یک فیلم سینمایی بیگ پروداکشن است. من وقتی مینی سریال «چرنوبیل» را دیدم احساس کردم این یک فیلم سینمایی جذاب است با کمی زمان بیشتر. اگر سینما مثل دهه ۸۰ و ۹۰ شمسی رونق داشت امکان نداشت من به سمت سریال سازی بروم و قطعا فیلم سینمایی می‌ساختم. البته الان به مینی سریال هم علاقه پیدا کردم و شاید این علاقه بیشتر به خاطر ارتباطی است که می‌توان با مخاطب میلیونی برقرار کرد. وقتی مخاطب با سریال ارتباط برقرار می‌کند و با آن همراه می‌شود شوق اینکه باز هم برای او در همین قالب قصه‌ای را روایت کرد در من شکل می‌گیرد و فکر می‌کنم در شرایط حاضر می‌توان از این طریق با مخاطب ارتباط گرفت.

سجاد پهلوان زاده (کارگردان سریال حیثیت گمشده): انگیزه‌ای که باعث شد این کار را بسازم و برایم جذاب بود روایت یک عشق از دست رفته‌ای است که موجب می‌شود تا قهرمان قصه در گذشته خود کندوکاو کند و در طی این فرایند نوعی خودشناسی را تجربه کند. اگر بخواهم صادقانه بگویم حیثیت گمشده را بیش از سقوط دوست دارم و به نظرم این فرایند طبیعی یک فیلمساز است

از منظر مخاطب شناسی هم بخواهیم نگاه کنیم، مینی سریال با روانشناسی مخاطب امروز که کم حوصله است و شرایط فشرده زندگی امروز مجال تماشای یک سریال طولانی را به او ندهد انطباق بیشتری دارد و از این حیث هم ساخت مینی سریال شاید بهترین فرم برای جذب مخاطب خارج از فضا و قواعد سینما باشد.

پهلوان زاده: کاملا موافقم. هم مثل سینما نیست که مخاطب را به هزار ترفند و تبلیغ به داخل سالن بکشانی؛ به ویژه اینکه حالا بعد از کرونا عادت سینما رفتن هم برای مخاطب سخت شده است. هم اینکه مخاطب قرار نیست پای یک قصه طول و دراز بنشیند که مجبور باشد چند ماه و گاه چند سال یک سریالی را دنبال کند. در واقع این سنخیت و نزدیکی که بین مینی سریال و سینما وجود دارد تا حدودی می‌تواند خلا سینما نرفتن یا فیلم نساختن را پر کند و مخاطب هم برای تماشای مینی سریال وقت و حوصله بیشتری دارد. شاید بتوان گفت که مینی سریال با سبک زندگی انسان امروز انطباق و سنخیت بیشتری دارد.

شاید قصه گویی و فیلمنامه نویسی برای یک مینی سریال سخت باشد چون قصه باید در یک زمان بندی محدود‌تری نسبت به یک سریال متعارف یا طولانی نوشته شود و این شاید پرداخت دراماتیک یا مثلا شخصیت‌پردازی‌ها را با محدودیت‌هایی مواجه کند. به ویژه اینکه با قصه‌ای معمایی و چند لایه و با تعدد شخصیت هم روبرو باشیم. آقای سلگی آیا همینطور است یا من اشتباه می‌کنم؟

احمد سلگی: به نظر من مسیر ایده‌آل ماجرا این است که ما بر اساس قصه و بر اساس کانسپتی که می‌خواهیم بر اساس آن قصه، روایت کنیم تصمیم بگیریم که یک سریال چند قسمتی باشد که خوشبختانه در این کار دستمان باز بود و تصمیم را خودمان گرفتیم . برخی مواقع پیش می‌آید که داستان پتانسل لازم برای تعداد بالای اپیزود را ندارد اما شرایط تولیدی ایجاب می‌کند که این اتفاق بیفتد که آنجا معمولا نویسنده مجبور می‌شود که گره افکنی و گره گشایی کاذب کند. در واقع نوعی اطناب در قصه ایجاد کند که خیلی مفید واقع نمی‌شود. مسئله این است که ما چه داستانی را می‌خواهیم چگونه روایت کنیم. نوع روایت ما در حیثیت گمشده به نظر من نوعی بود که همین قالب مینی سریال برای آن قالب ایده‌آلی بود. خوشبختانه در گفت‌وگوهایی که با سجاد  درباره تعداد اپیزودها داشتیم، تصمیم گرفتیم که بر اساس همین تعداد ۹ قسمتی که الان هست به توافق رسیدیم و قصه هم کشش و ظرفیت لازم برای اینکه در این تعداد قسمت روایت شود را داشت. نه بیشتر و نه کمتر.

مینی سریال بودن این ویژگی و کارکرد را هم دارد که از شاخ و برگ دادن‌های اضافه و زوائد قصه دور شد و در نهایت به ریتم بهتر قصه و روایت هم کمک کرد. حالا که بحث ریتم و روایت شد به نظرمی‌آید با اینکه هر دو سریال سقوط و حیثیت گمشده مینی سریال بودند اما در دومی از همان ابتدا با تعلیق آفرینی و ریتم تند و التهاب مواجه هستیم و مثل سقوط مقدمه چینی کمتری برای رسیدن به نقطه التهاب صورت گرفته است. حتی قصه به نوعی از پایان آغاز می‌شود. در همان قسمت اول مرگ هاجر اتفاق می‌افتد و ادامه سریال رمزگشایی از معمای مرگ و شیوه زندگی و شخصیت اوست. شاید بتوان گفت با نوعی روایت معکوس مواجه هستیم. نظر شما چیست؟

سلگی: ببنید مسئله‌ای که در حیثیت گمشده وجود داشت این بود که درام با یک رخداد بزرگ شروع می‌شود و مسیری که شخصیت اصلی طی می‌کند با یک ساختار حلزونی دور یک سوال می‌چرخد و پاسخش کامل و کامل‌تر می‌شود. این مستلزم این بود که ما در قسمت اول، سوال را کامل و قدرتمند در ذهن مخاطب ایجاد کنیم و برای مخاطب هم مثل شخصیت اصلی یعنی امیر این سوال ایجاد شود که هاجر چه گذشته و شخصیتی داشته است و چرا به این مرگ تن داد. بنابراین فکر کردیم باید از مقدمه کم کنیم و بیشتر به پاسخ دادن به پرسش درام بپردازیم. بله با شما موافقم ما در اینجا با یک نوع روایت معکوس مواجه هستیم که شخصیت اصلی هر چقدر جواب سوالاتش را می‌گیرد شخصیت پردازی صورت می‌گیرد و رمزگشایی اتفاق می‌افتد. نه فقط قهرمان قصه و حاضر قصه یعنی امیر بلکه شخصیت غایب و حذف شده داستان یعنی هاجر هم در این روایت معکوس، پردازش می‌شود و به واسطه آن گره‌گشایی از معمای قصه هم اتفاق می‌افتد. در روند همین مسیر است که امیر نه فقط هاجر که خودش را هم بهتر می‌‌شناسد. در واقع می‌توان گفت به نوعی حیثیت گمشده روایت خودشناسی و پیدا کردن خود است. از سوی دیگر با توجه به اشاره‌ای که به روانشناسی مخاطب امروز داشتید باید در همان ابتدا و البته با رعایت منطق درام، احساس همذات پنداری مخاطب با قصه و شخصیت‌هایش برانگیخت تا او انگیزه و میل به تعقیب داستان را پیدا کند به ویژه اینکه با یک مینی سریال مواجه هستیم که زمان در آن از اهمیت دراماتیک‌تری هم برخوردار می‌شود.

پهلوان‌زاده: در واقع نوعی بازگشت به خویشتن در شخصیت اصلی قصه طی این فرایند پرفرازو نشیب و ملتهب رخ می‌دهد. از زمانی که مرگ هاجر اتفاق می‌افتد، هاجر وارد یک فضای ذهنی می‌شود؛ سرشار از سوالات و خاطرات و کابوس‌هایی که گرچه تجربه دردناکی است اما او را وادار می‌کند تا مدام به عقب برگردد و با یک واکاوی در زندگی خود ببیند که چه شد به اینجا رسید. اصلا کارکرد کابوس‌ها و تداعی خاطراتی که در سریال می‌بینیم برای به تصویر کشیدن همین بازگشت به خود در امیر و بازشناسی خود و زندگی‌اش است. در واقع یک نوع رمزگشایی بیرونی است که با نوعی مکاشفه درونی و خودشناسی همراه می‌شود.

احمد سلگی نویسنده سریال حیثیت 

همین الزام دراماتیک برای تداعی خاطرات و بازگشت به گذشته ایجاب می‌کند که مدام از فلاش بک استفاده کنیم. آیا این ساختار، اجرا و کارگردانی را هم سخت‌تر می‌کرد؟

پهلوان‌زاده: خیلی سخت‌تر می‌کرد. به طور کلی دو نوع فلاش بک در حیثیت گمشده داریم. یکی پیش تیتراژها و دیگری هم فلاش‌بک‌هایی که در درون قصه می‌بینیم. به علاوه خواب‌ها و کابوس‌هایی که امیر مدام درگیر آن است. برای هر کدام از اینها ما باید یک تمهید و تداراکی می‌اندیشیدیم که به شکل و فرم روایت اصلی لطمه‌ای نزند و کلیت آن را مخدوش نکند. مثلا پیش‌تیتراژ‌ها یک فضای متفاوتی از قصه اصلی دارد و در دل قصه اصلی هم باز جنس کابوس‌ها و خاطرات از حیث بصری و نور و طراحی و اجرا متفاوت از روایت اصلی است و خب این مسئله، تولید و اجرا را دشوارتر از یک کار یک خطی و روتین می‌کند. تیم سازنده برای اجرای درست این صحنه و اینکه مخاطب کابوس و واقعیت را از هم تمیز دهد و متوجه شود ساعت‌ها گفت‌وگو می‌کردیم. اینکه حتی بین کابوس و خاطره تمایز‌گذاری کنیم و فرم ورود به آن‌ها و شکل نمایش آن‌ها متفاوت باشد تا برای مخاطب قابل تشخیص باشد. رنگ آمیزی و شمایل بصری متفاوتی از هم داشته باشد و مسائلی از این دست که خب این‌ها در عین دشوارهای خاص خودش از جذابیت‌های کار هم بود. فرصت خوبیست تا از سامان لطفیان فیلمبردار حیثیت تشکر کنم که با تجربه  و ایده‌های خود به من کمک‌های زیادی کرد و قدردان نگاه زیبایش در سریال هستم.

احمد سلگی (نویسنده سریال حیثیت گمشده): اساسا سریال سازی کار تک نفره نیست برخلاف سینما که می‌تواند مولف محور باشد در سریال بیشتر با کار جمعی و گروهی مواجه هستیم. همه بچه‌ها حتی آقای حسینی‌نیا هم همفکری می‌کرد و پیشنهاد می‌داد و در یک تعامل و همکاری کار را پیش می‌بردیم. واقعا فقط خود سریال بود که برای ما اهمیت داشت. مسئله این نبود که ایده از کجا آمده و پیشنهاد چه کسی است، هر ایده و پیشنهاد که به پیشبرد قصه و فیلمنامه کمک کند مورد استقبال و استفاده قرار می‌گرفت

طی این چند مدت به ویژه در سریال‌های شبکه نمایش خانگی از تمهید پیش تیتراژ زیاد استفاده شده است مثلا در سریال «پوست شیر» اما به نظر می‌رسد که در آنجا یک ربط دراماتیک بین این پیش تیتراژ و قصه اصلی در همان قسمت وجود نداشت. در واقع کارکردش این بود که چیزی از قصه همان قسمت را رمزگشایی می‌کرد اما در اینجا این اتفاق نمی‌افتد و انگار بیشتر با یک قصه‌ای در گذشته شخصیت اصلی مواجه هستیم که به مخاطب کدهایی می‌دهد که می‌تواند در حل معمای کلی درام به او کمک کند بدون اینکه لزوما به همان قسمت و اتفاقاتش ربطی داشته باشد.

سلگی: ما برای اینکه قصه را روایت کنیم چندتا روایت موازی داشتیم که مخاطب قصه بیرونی که دارد دنبال می‌کند همان رمزگشایی از مرگ هاجر و زندگی مشترک با امیر و روابط آن‌ها که یک زمان ۸ ساله است. از جمله روابط امیر با پدر و خواهر خودش و پدر و خواهر هاجر که مخاطب با آن‌ آشنا می‌شود. برای اینکه این چند روایت موازی به شکل منظم در ذهن تماشاگر صورت بگیرد، تصمیم گرفتیم که خط قدیم‌تر را که برمی‌گردد به جوانی امیر و تهمینه را در پیش تیتراژ قرار دهیم و به وسیله تیتراژ بین زمان گذشته و زمان حال در داستان فاصله ایجاد کنیم. این پیش تیتراژها با اپیزودها ربط مستقیم ندارد اما با هسته اصلی درام و با گره‌گشایی‌های پایانی قصه کاملا مرتبط است و کارکردش در آنجا معلوم می‌شود. چنانکه هر چه قصه جلوتر می‌رود متوجه کارکرد آن‌ها می‌شویم. در واقع مثل پازلی می‌ماند که در اپیزودهای پایانی متوجه می‌شویم که چه نقش مکملی در صورت بندی قصه داشته است.

پهلوان زاده: به هر حال ما با یک قصه معمایی و پیچیده مواجه هستیم و طبیعی است روایت آن نمی‌توانست خیلی سرراست و ساده باشد. این قصه‌های موازی کمک می‌کند تا پیچیدگی درام را بهتر روایت کنیم و به تصویر بکشیم. من الان به این نتیجه رسیدم که آن پیش تیتراژ خودش می‌تواند یک داستان مستقل باشد و شاید بشود یک مینی سریال ساخت. ضمن اینکه وقتی مخاطب این پیش تیتراژها را کنار هم می‌گذارد به عمق بیشتری از درام و شخصیت‌های قصه می‌رسد.

از حیث ژانری بین این دو سریالی که ساختید و به فاصله کمی هم از هم پخش شد یک تفاوت محسوس می‌بینیم. از یک تریلر سیاسی و امنیتی به یک ملودرام اجتماعی حرکت کردی؟ دلیل این چرخش ژانری چه بود؟

پهلوان‌زاده: راستش من سقوط را نه یک سریال سیاسی که بیشتر یک سریال پلیسی می‌بینم. ضمن اینکه وجوه معمایی درام در هر دو سریال مشترک است و به نظرم روح و مکانیسم قصه علی‌رغم تفاوت‌های درام و فضاسازی‌ها، شبیه به هم است. در هر دو آن‌ها رازآلودگی وجود دارد. البته سقوط پلیسی‌تر است و حیثیت گمشده معمایی‌تر است. آنچه که در سریال سقوط برای من مهم بود این بود که با توجه به جنس قصه، حس سفارشی بودن به مخاطب دست ندهد. اما اگر بخواهم مهمترین دلیل علقه خود به سریال حیثیت گمشده را بگویم باید اعتراف کنم علاقه به شخصیت امیر در قصه بود و این از دست رفتنی که در زندگی او وجود داشت. احساس کردم می‌شود با این فرم و در دل این موقعیت تراژیک یک کار عاشقانه خوب ساخت. انگیزه‌ای که باعث شد این کار را بسازم و برایم جذاب بود روایت یک عشق از دست رفته‌ای است که موجب می‌شود تا قهرمان قصه در گذشته خود کندوکاو کند و در طی این فرایند نوعی خودشناسی را تجربه کند. اگر بخواهم صادقانه بگویم حیثیت گمشده را بیش از سقوط دوست دارم و به نظرم این فرایند طبیعی یک فیلمساز است.

هم تدوین‌گر چندکار محمد‌حسین مهدویان بودید و هم نام مهدویان به عنوان مشاور در تیتراژ کار آمده. نوع همکاری شما در این سریال چطور بود؟ سر صحنه هم می‌آمد؟

پهلوان‌زاده: سر صحنه یکی دوبار آمدند و در پیش تولید هم چند باری به ما سر زد اما من و احمد سلگی در همان روزهای اول در فیلمنامه مشورت‌های کلی را گرفتیم. بعد از آن احمد در یک تلاش شبانه روزی و سخت شروع به نوشتن سناریو  کرد و من و آقای مهدویان هم فیلمنامه را می‌خواندیم و نظرات خود را به ایشان منتقل می‌کردیم.

سجاد پهلوان زاده کارگردان سریال حیثیت 

آیا جایی شده که اختلاف نظر هم داشته باشد و همین موجب چالش در نگارش فیلمنامه شود؟

سلگی: واقعیت‌اش این است گفت‌وگوی من با آقای مهدویان خیلی سازنده بود و باید به این نکته مهم اشاره کنم که اساسا سریال سازی کار تک نفره نیست برخلاف سینما که می‌تواند مولف محور باشد در سریال بیشتر با کار جمعی و گروهی مواجه هستیم. همه بچه‌ها حتی آقای حسینی‌نیا هم همفکری می‌کرد و پیشنهاد می‌داد و در یک تعامل و همکاری کار را پیش می‌بردیم. واقعا فقط خود سریال بود که برای ما اهمیت داشت. مسئله این نبود که ایده از کجا آمده و پیشنهاد چه کسی است، هر ایده و پیشنهاد که به پیشبرد قصه و فیلمنامه کمک کند مورد استقبال و استفاده قرار می‌گرفت.

با توجه به اینکه با یک درام رئالیسی و واقع گرایانه مواجه هستیم آیا برای نگارش فیلمنامه از تحقیق یا مشاهده میدانی هم استفاده کردید یا مثلا پرونده یا آدمی مثل امیر را پیدا کنید و درباره او پژوهش کنی یا داستان تماما برآمده از خلاقیت ذهنی نویسنده است؟

سلگی: راستش اینکه به سراغ قصه‌ها یا پرونده‌هایی که از واقعیت آمده باشد نرفتم. اما آن مسئله تحقیق میدانی به نظر من شاید تجربه هر روزه یک نویسنده و فیلمنامه‌نویس و حتی بازیگر است. در واقع حاصل تجربه زیسته او در تمام عمرش است که با نگاهی مشاهده‌گر به محیط اطراف و آدم‌ها بنگرد تا بتواند از دل آن‌ها قصه و درام بسازد. از این حیث می‌توان گفت که من سعی کردم به تجربه‌های زیسته خود از حضور در جامعه و در دل آدم‌ها در نگارش فیلمنامه استفاده کنم تا رد واقعیت را به درون درام بیاورم. یک نکته‌ای که شخصا برای من خیلی مهم بود این است که ما به سراغ هر قشری که برویم نگاه از بیرون به آن قشر و طبقه یا شغل و حرفه نداشته باشیم، سعی کنیم که از درون قصه خود را روایت کنیم مثلا اگر سراغ امیر می‌رویم که کارگر معدن است و دچار بازشناخت نسبت به زندگی‌اش می‌شود سعی کنیم از درون به بیرون روایت کنیم که در ورطه قضاوت کردن نیفتیم. برای همین من فکر می‌کنم که امیر خیلی به تیپ خاصی تعلق ندارد و ما سعی کردیم به او طوری نگاه کنیم که با وارد شدن به درام یک بازشناختی نسبت به خودش به عنوان یک انسان برسد فارغ از طبقه و شغل و چیزهای دیگر. یک اتفاقی در بیرون زندگی امیر و سویه بیرونی درام در حال رخ دادن است اما پروسه اصلی تحولات و تغییراتی است که در درون امیر رخ می‌دهد و او را دوباره به بازشناسی نسبت به خودش مجبور می‌کند. سجاد اشاره کرد که امیر درگیر یک عشق از دست رفته است و درست می‌گوید اما شاید امیر در سرآغاز قصه متوجه این عشق نبود و حالا در فقدان او متوجه این واقعیت در درون خود می‌شود و به همین علت به شناختی تازه از خود می‌رسد.

سجاد پهلوان زاده: پیشنهاد ایفای نقش اول این سریال به مهدی حسینی‌نیا از طرف بچه‌های فیلیمو بود و به نظر من چه پیشنهاد هوشمندانه‌ای بود. من مهدی را از نزدیک نمی‌شناختم ولی بازی‌هایش را دنبال می‌کردم و همیشه دوست داشتم با او کار کنم. حتی فکر می‌کردم در این سریال در یکی از نقش‌های مکمل از او استفاده کنم. وقتی فیلیمو او را برای نقش یک پیشنهاد داد بی هیچ مکثی پذیرفتم و به نظرم رسید او می‌تواند در نقش اول سریال بیشتر بدرخشد و بتواند قصه را پیش ببرد

اصلا در قسمت اول ما شاهد نوعی بی تفاوتی و سردی در امیر نسبت به هاجر هستیم که گاه به تنش‌های کلامی هم منجر می‌شود که شاید دلیل اصلی آن هم بچه‌دار نشدن او بود. بعد در جستجو و مکاشفه‌ای که بعد از مرگ و فقدان هاجر تجربه می‌کند ردپای این عشق را در خودش می‌یابد و انگار تازه نسبت به عشقش به هاجر دچار خودآگاهی می‌شود.

پهلوان‌زاده: این طبیعت بشری است که وقتی دچار فقدان می‌شود و چیزی را از دست می‌دهد تازه قدر و ارزش آن را می‌داند. انسان‌ها در خلاها و فقدان‌ها و از دست رفتن‌هاست که قدر داشته‌های خود را می‌داند و اوج این مسئله در روابط عاطفی و انسانی اتفاق می‌افتد. اصلا قصه حیثیت گمشده روایت همین واقعیت است. آدم‌ها اغلب نیاز به مراقبت از هم در روابط‌‌شان احساس نمی‌کنند یا متوجه آن نمی‌شوند تا زمانی که یک بحران در رابطه آن‌ها اتفاق بیفتد. از سوی دیگر مصائب و رنج‌هایی که برای آدم‌ها در مسیر زندگی‌شان پیش می‌آید آن‌ها را عمیق می‌کند. آدم‌های سرخوشی که در طوفان حوادث و مشکلات گرفتار شده‌اند کمتر آدم‌های عمیقی می‌شوند که نه دیگران را به درستی درک می‌کنند و نه حتی شناخت عمیقی از خود دارند. به قول حافظ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل/ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها. واقعیت این است که در دل رنج است که آدم عیار پیدا می‌کند.

اما اینجا یک پرسش هم در ذهن برخی مخاطبان شکل گرفته که چطور امیر در طی سال‌ها زندگی با هاجر او را نمی‌شناخته و تازه بعد از مرگش به رازهای مگوی او پی برده است. در واقع با توجه به جنم و جسارت و هوشمندی که در امیر می بینند معتقدند کمی در شخصیت پردازی امیر با نوعی ساده انگاری مواجه هستیم یا دست کم باور نمی‌کنند که او تا این میزان از زندگی همسرش بی خبر بوده است؟

سلگی: من فکر می‌کنم کلید واژه پاسخ به این پرسش بی توجهی امیر است و همانطوری که سجاد هم اشاره کرد امیر نسبت به هاجر و خواسته‌های او بی‌توجه بوده و این بی‌توجهی آسیب بزرگ زندگی امیر است و یکی از آسیب‌شناسی‌هایی که ما در این سریال سعی کردیم به آن بپردازیم و آن را برجسته کنیم همین بی توجهی شخصیت امیر است و بالطبع بی توجهی آدم‌هایی مثل امیر که آن‌ها را در زندگی آسیب پذیر می‌کند. چنانکه می‌بینیم امیر تا دیروقت بیرون از خانه قمار می‌کرد و از این زندگی فراری بود و تازه بعد از فروپاشی این زندگی با مرگ هاجر است که متوجه سویه‌های پنهان و ناگفته و ندیده آن می‌شود. هوشمندی یا جسارت امیر ربطی به بی‌توجهی او ندارد. ممکن است فردی باهوش و شجاع باشد اما به دلیل بی‌توجهی در زندگی دچار آسیب شود. به نظرم بی‌توجهی امیر به زندگی‌اش کلید گمشده پازل این قصه است.

پهلوان‌زاده: اساسا آدمیزاد وقتی به چیزی حساس باشد پیگیرش می‌شود. امیر پیش از مرگ هاجر به این ماجرا حساس نبوده بنابراین به او بی‌توجه بود و از خیلی چیزها خبر نداشت حتی نمی‌دانست که زنش روی دستش تتو دارد. مثل پدری که فقط پول می‌دهد تا بچه‌هایش درس بخوانند اما نمی‌داند که او در مدرسه یا خانه چطور درس می‌خواند یا چه کار می‌کند. چه بسیار پدرهایی که متوجه اعتیاد فرزندانشان نشدند. برعکس پدری که با فرزندانش رفیق است و از بسیاری از رازهای آن‌ها باخبر است. وضعیت امیر مثل آن پدرهای اول بود.

از طرف دیگر به نظر می‌رسد بین شخصیت تیپیکال امیر و هاجر به لحاظ فرهنگی فاصله وجود دارد. کاراکتر امیر بیشتر به طبقه فرودست جامعه نزدیک است و کاراکتر هاجر به طبقه فرادست. یا دست کم سبک زندگی‌شان با هم فرق می‌کند. مثلا نوع آرایش و لباس پوشیدن هاجر چندان با سطح زندگی‌اش و سبک امیر سنخیت ندارد. گرچه وقتی با خانواده هاجر آشنا می‌شویم می‌فهمیم که او از همان طبقه امیر است. شاید این به دلیل بازیگر این نقش باشد؟

پهلوان‌زاده: به نظرم این به پیش فرض ذهنی مخاطب از بازیگر این نقش برمی‌گردد  و تصویری که ممکن است مخاطب از نقش‌های قبلی خانم بهاره افشاری در حافظه‌اش ثبت شده باشد. ضمن اینکه الان اختلاف بین طبقات جامعه از نظر پوشش کم شده و شمایل و تیپ ظاهری بسیاری از افراد از طبقات مختلف شبیه به هم شده است. الان به واسطه شبکه‌های اجتماعی و مدگرایی و این حرف‌ها ظاهرا بسیاری از طبقات به هم نزدیک شده است. ضمن اینکه در قسمت اول که مخاطب برای اولین بار با او آشنا می‌شود هاجر خواسته یک جشن برای امیر در خانه بگیرد و به خودش رسیده است اما نوع پوشش او در بیرون از خانه اینطور نیست.

نمی‌خواستید مثل کار سقوط که خانم الناز ملک را به عنوان یک بازیگر جدید معرفی کردید در اینجا هم از بازیگر جدید استفاده کنید؟

پهلوان‌زاده: واقعا دلم می‌خواهد که اگر کار بعدی‌ام را می‌سازم باز هم به سراغ بازیگران ناشناخته و با استعدادی که پشت خط دوربین مانده‌اند و از آن‌ها استفاده نشده است بروم. به دلیل روابط گسترده‌ای که احمد در تئاتر داشت یکسری بازیگر به ما معرفی کرد و برای همین در کنار نگارش فیلمنامه، بازیگردانی را هم به او سپردم. در پیش تولید که هدایت بازیگران را انجام می‌داد متوجه شدم که چقدر سلیقه‌اش در این زمینه به من نزدیک است. ضمن اینکه ما در این سریال همین کار را کردیم و اگر اشتباه نکنم حدود ۱۰، ۱۲ تا بازیگر جدید در این سریال بازی کردند و معرفی شدند مثل خانم سحر لطفی، عماد درویشی، عباس خداقلی‌زاده، جواد پور‌حیدری، مرضیه بدرقه، اشکان دلاوری، روزبه رئوفی و…از جمله این بازیگران بودند که به نظرم آتیه خوبی در بازیگری خواهند داشت. اما سرآمد همه بازیگران این سریال که به نظرم آورده این سریال است یک بازیگر بسیار توانمند و شگفت انگیز یعنی مهدی حسینی‌نیا است که پیشنهاد فیلیمو به ما برای نقش اصلی بود.

مهدی حسینی‌نیا همیشه در نقش‌های مکمل و دوم بازی می‌کرد و البته همیشه درخشان و درجه یک ظاهر می‌شد و برای اولین بار در نقش اول یک سریال از او استفاده شده است و چقدر هم به خوبی از پس این کار برآمده. کمی درباره انتخاب او به عنوان نقش اول سریال حیثیت گمشده توضیح دهید؟

پهلوان‌زاده: پیشنهاد ایفای نقش اول این سریال به مهدی حسینی‌نیا عزیز از طرف بچه‌های فیلیمو بود و به نظر من چه پیشنهاد هوشمندانه‌ای بود. و البته نشان می‌دهد که حضور مهدی در کارهای قبلی و کیفیت بازی‌اش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است. سینمای ما به حضور بازیگران توانمند تازه نفسی مثل حسینی‌نیا نیاز دارد. بازیگرانی که پله پله در این مسیر بالا آمدند و استعداد و توانایی خود را نشان دادند و اثبات کردند و حالا باید به آن فرصت داد تا در نقش‌های مهم‌تر و اصلی‌تر حضور یابند تا سینمای ایران بتواند از ظرفیت و توانمندی آن‌ها بهره‌مند شود. وقتی این پیشنهاد به من شد خیلی خوشحال شدم. من مهدی را از نزدیک نمی‌شناختم ولی بازی‌هایش را دنبال می‌کردم و همیشه دوست داشتم با او کار کنم. حتی فکر می‌کردم در این سریال در یکی از نقش‌های مکمل از او استفاده کنم. وقتی فیلیمو او را برای نقش یک پیشنهاد داد بی هیچ مکثی پذیرفتم و به نظرم رسید او می‌تواند در نقش اول سریال بیشتر بدرخشد و بتواند قصه را پیش ببرد.

سریال حیثیت 

یعنی خیلی احساس ریسک نمی‌کردید؟

پهلوان‌زاده: اصلا. مسئله ریسک هم اگر بود در اجرا و بازی نبود چون به توانمندی او ایمان داشتیم اگر هم ریسکی مطرح بود در بخش بیزینس و مناسبات تجاری سریال بود. به این معنا که آیا مخاطب با او در نقش یک همراه می‌شود یا نمی‌شود. بیزینس جواب خواهد داد یا نخواهد داد وگرنه در توانمندی این بازیگر هیچ شکی وجود نداشت و در واقع او امتحان پس داده بود.  بازیگری که حداقل ۲ بار در همین سریال دچار خطر جانی شد. در همان سکانس اول که دعوای امیر و هاجر را می‌گرفتیم سینی‌ای که خانم افشاری پرت کرد به پیشونی مهدی حسینی‌نیا خورد و این خونی که ریخته شد و در این صحنه می‌بینیم شکاف زخمی بود که واقعا بر پیشانی او ایجاد شد. مهدی خم به ابرو نیاورد و به بازی‌اش ادامه داد. شب آخر فیلمبرداری هم که خواهیم دید با سر زمین خورد و درست از همان جا پیشانی‌اش شکاف برداشت که به بیمارستان رفتیم و ۲۵ تا بخیه خورد. وقتی من بعد از کارهای جراحی روی سرش برای ملاقات به اتاق عمل رفتم با انگیزه و روحیه بالا می‌گفت سجاد امشب بگیریم حتما. مهدی حسینی‌نیا بازیگری است که تعهد و انضباط کاری فوق العاده‌ای دارد. یک دقیقه تاخیر نکرد، یک دقیقه بداخلاقی نکرد و همیشه همراه با گروه بود و به بازیگران جدیدتر راهنمایی و کمک می‌کرد و در واقع باید بگویم مهدی حسینی‌نیا ستون سریال حیثیت گمشده بود.

Heysiat_Poster_09

شاید این سوال را باید از خود مهدی حسینی‌نیا بپرسم. به نظر می‌رسد که جنس بازی او، لحن و بیان و حتی گاهی شیوه نگاه کردن و بغض کردنش شبیه به پرویزپرستویی است و شاید این از علاقه و ارادت او به این بازیگر برمی‌آید. شما اینطور فکر نمی‌کنید؟

پهلوان‌زاده: بالاخره آقای پرستویی در سینمای ما جزو بازیگران طراز و درجه یک و صاحب سبک بوده است که ممکن است شیوه بازی‌اش، الگوی بسیاری از بازیگران دیگر باشد.  شاید برایتان جالب باشد که من از همان روزهای ابتدای فیلمبرداری این سریال این شباهت را حس کردم و به خودش گفتم. برای همین هم به او توصیه کردم که مثل آقای پرستویی کمدی هم بازی کند چون مطمئنم که توانایی‌اش را دارد. مهدی حسینی‌نیا بازیگر چند وجهی است که به نظرم توانایی‌اش در آینده بیشتر دیده خواهد شد.

احمد سلگی: درباره مهدی حسینی‌نیا باید بگویم که همفکری و همکاری خوبی با او داشتم و فیلمنامه را با هم تحلیل می‌کردیم. آنچه که درباره مهدی حسینی‌نیا برای من خیلی قابل تامل بود تمرکز عجیب او روی فیلمنامه بود. نصف فیلمنامه را حفظ بود و بدون اغراق می‌گویم در تمام این سال‌هایی که با بازیگران همکاری داشتم لذت‌بخش‌ترین آن همکاری با مهدی حسینی‌نیا بود

آقای سلگی شما که به عنوان بازیگردان با آقای حسینی‌نیا ارتباط داشتید در این باره نظری ندارید؟

سلگی: پیش از این باید بگویم که هر اتفاقی که در یک پروژه سینمایی یا سریال می‌افتد بار آن بر دوش کارگردان است و بی‌تعارف سجاد با تمام وجود پای این کار و مشکلاتش ایستاد و دلگرمی گروه بود. سجاد از همان روز اول به من می‌گفت در کنار کاری که داریم می‌کنیم باید گزینه‌هایی به بانک بازیگری ایران اضافه کنیم و واقعیت این است که تئاتر ایران پر از بازیگران با استعداد است که کمتر از ظرفیت آن استفاده شده است. با توجه به این حرف سجاد و اینکه مسئولیت بازیگردانی سریال را به من محول کرده بود سعی کردم از این استعدادهای تئاتری بهره ببرم و خدا رو شکر فرصتی پیش آمد که از برخی از آن‌ها استفاده کنم. انرژی که آن‌ها به صحنه می‌آورند از درونش خلاقیت و نوآوری زایش می‌کرد. من واقعا از اینکه سجاد در زمینه انتخاب بازیگر و بازیگردانی به من اعتماد کرد ازش ممنونم. او با نگاه مثبت و همراهی‌اش فرصتی فراهم کرد تا بازیگران توانمند دیده نشده فرصت نمایش پیدا کنند و دیده شوند. به گمانم یکی از کارکردهای سریال‌سازی باید معرفی بازیگران جدید و با استعداد باشد تا بتوانند توانمندی خود را محک بزنند. خیلی از جاهای دنیا بسیاری از بازیگران از دل سریال‌ها به سینما رسیده‌اند و به یک سرمایه بازیگری برای آن کشور تبدیل شدند و به نظر من این باید در کشور ما رویه شود. اما درباره مهدی حسینی‌نیا باید بگویم که همفکری و همکاری خوبی با او داشتم و فیلمنامه را با هم تحلیل می‌کردیم. آنچه که درباره مهدی حسینی‌نیا برای من خیلی قابل تامل بود تمرکز عجیب او روی فیلمنامه بود. نصف فیلمنامه را حفظ بود و بدون اغراق می‌گویم در تمام این سال‌هایی که با بازیگران همکاری داشتم لذت‌بخش‌ترین آن همکاری با مهدی حسینی‌نیا بود.

پهلوان‌زاده: درباره نکته‌ای که احمد درباره تربیت و معرفی بازیگران جدید گفت باید بگویم که ازآرزوهای قلبی و رویای من این است که وقتی می‌گویند فلانی می‌خواهد کار جدید بسازد بقیه بگویند دوباره در صحنه‌اش جلو و پشت دوربین یک سری آدم‌های جدید معرفی می‌شوند. وقتی از معرفی استعدادهای جدید حرف می‌زنیم مقصود فقط بازیگران و آدم‌های جلوی دوربین نیستند. در بخش‌های مختلف پشت دوربین هم متخصصان با استعدادی داریم که باید به جامعه سینمایی و هنری معرفی شوند. از این بابت خوشحالم که در سریال ما احمد سلگی که نخستین تجربه فیلمنامه‌نویسی یک سریال را تجربه می‌کرد معرفی شد و به نظر من یکی از آورده‌های مهم این سریال همین مسئله است. من این نگاه و رویکرد را از همکاری با محمدحسین مهدویان آموختم که از همان اولین کارش ایستاده در غبار سعی کرد تا در بخش‌های مختلف تولید و اجرا از نیروهای تازه نفس و با استعداد استفاده کند. هادی حجازی‌فر دستاورد همین نگاه و شیوه مهدویان است. شاید باورتان نشود ولی دوست دارم سریالی بسازم که ۸۰ درصد عوامل آن به عنوان چهره جدید معرفی شوند که کمتر به آن‌ها فضا و امکان داده شده است.

خب شما با تدوینگری به سینما پیوند خوردید و شاید در پشت دورببین و صحنه، تدوین‌گری بیشترین نسبت را با کارگردانی داشته باشد و به قول برخی تدوین‌گر، کارگردان روی میز مونتاژ است. تجربه تدوینگری چه نقشی در تجربه کارگردانی شما داشت؟

پهلوان‌زاده: من ۱۸ سالم بود که دستیار حسین جمشیدی‌گوهری بودم و او بود که مونتاژ را به من آموخت. و بعد در همان دوره دستیار سامان لطفیان در فیلمبرداری هم شدم و الان برای من جالب است که حسین جمشیدی تدوینگر سریال حیثیت گمشده است و سامان لطفیان فیلمبردار آن. حضور آن‌ها برای من یعنی اطمینان. آنقدر با هم هم‌سلیقه هستیم که گاهی با نگاه و اشاره منظور هم را می فهمیم و نیاز به گفت‌وگو نداریم. حسین جمشیدی هم که من فقط کنارش می‌نشینم و از تدوینش لذت می برم و همچنان می‌آموزم.

همکاری شما با حسین مهدویان چقدر در شکل گیری نگاهت به سینما و سبک فیلمسازی موثر بوده است؟

پهلوان‌زاده: بدون شک خیلی زیاد. تمام این سال‌ها من پلان‌های آقای مهدویان را مونتاژ کردم و در کنارش فیلمسازی را یادگرفتم و تجربه کردم. من البته نمی‌خواهم کپی مهدویان فیلم بسازم. خودش هم نمیخواد و مرا به تجربه‌های جدید تشویق می‌کند. البته کپی کردن از او هم کار سختی است ولی می‌خواستم به سلیقه خودم نزدیک‌تر بشم و گمان می‌کنم در حیثیت این اتفاق تا حدود زیادی اتفاق افتاد. جا دارد از مهدویان باز هم تشکر کنم که تمام این سال‌ها کنارش آموختم و برادرانه در سقوط و حیثیت کمکم‌کرد.

در زخم کاری دو به عنوان تدوینگر با مهدویان همکاری نکردید؟

نه چون تقریبا تولید زخم کاری و حیثیت گمشده همزمان با هم بود و به لحاظ زمانی فرصت این همکاری فراهم نبود.

کمی از موسیقی متن این سریال و ویژگی‌های آن هم بگویید؟

آهنگساز موسیقی متن آقای مسعود سخاوت‌دوست است که وقتی فیلمنامه را خواند گفت این سریال خیلی مرا یاد فیلم کندو فریدون گله انداخت و احساس کردم روح قصه با آن سنخیت دارد و بر همین اساس از او یک موسیقی پر خون دهه پنجاهی با گرمای خاصی می‌خواستم که همین کار را هم کرد که ملودی آن را خیلی دوست دارم. یک تم برای هاجر تنظیم کرد و یک تم هم برای امیر که به تناسب حضور آن‌ها در صحنه مورد استفاده قرار می‌گیرد. موسیقی تیتراژی این مجموعه را معین زندی خوانده است که صدایش خیلی صدای ژوست و تمیزی نیست و صدای خش‌دار و تاثیرگذاری دارد و به نظرم روی کار نشست. او هم جزو اولین‌های این سریال است که برای نخستین بار خوانندگی تیتراژ را در حیثیت گمشده تجربه کرده است. به نظرم صدای معین زندی خیلی با یک قصه جنوب شهری تناسب دارد.

از جنوب شهر گفتید. به نظرم می‌توان حیثیت گمشده را  یک قصه و سریال شهری هم دانست که در آن محیط و مناسبات شهری در بستر دراماتیک قصه قرار گرفته است.

پهلوان‌زاده: اصلا ما دوربین‌مان را مستندگونه به دل شهر بردیم بدون هنرور. جاهایی رفتیم فیلمبرداری کردیم که واقعا سخت و دشوار بود. مثلا میدان قزوین، خیابان ولیعصر، جنوب شهر و شمال شهر، جاهای شلوغ و پر رفت و آمد. تمام این صحنه‌ها را هم بدون چیدمان و طراحی از پیش تعیین شده  و شکاری و در لحظه گرفتیم. خیلی جاها مردم مهدی حسینی‌نیا را می‌شناختند به ویژه در پایین شهر و دورش جمع می‌شدند و عکس و امضا می‌گرفتند. خب این وضعیت کار فیلمبرداری و اجرا را سخت می‌کرد و اذیت می‌شدیم اما آنچه برای ما مهم بود رئالیستی بودن و واقع‌گرایی قصه و پرهیز از دکوراسیون صحنه بود بود تا باور پذیرتر باشد.

تنوع لوکیشن هم در سریال زیاد است…

بله. قسمت اول سریال فقط ۵۰ لوکیشن داشت. این تنوع و حضور در فضای واقعی شهر کار را سخت می‌کرد ولی حضور صدابردار زبردستی مثل آقای میرشکاری کمک کرد تا بازیگران ما حتی در شلوغی‌ها هم دیالوگ بگویند و ثبت کنیم.

گفت و گو با کارگردان و نویسنده سریال حیثیت 

سریال در زمانی ساخته شد که دعواهای ساترا و شبکه نمایش خانگی و ارشاد هم  روزهای ملتهبی را طی می‌کرد. آیا آتش این جدال‌ها دامن شما را هم گرفت و ممیزی و سانسور هم در سریال اتفاق افتاد؟

پهلوان زاده: مسئله سانسور و ممیزی اتفاقی نیست که تازگی داشته باشد. همیشه در سینمای ایران بوده. از قبل انقلاب گرفته تا همین حالا. آثار  فیلمساز بزرگی مثل مسعود کیمیایی هم به شکل دستوری حذف شده یا تغییر کرده است. می‌خواهم بگویم آدم‌های مهمی از اساتید ما درگیر این ماجرا بودند چه برسد به ما. در سریال سقوط به اختلافاتی خوردیم اما مدیریت فیلیمو کمک کرد تا مشکل حل شود. ضمن اینکه خود ما در فیلیمو اگر احساس می‌کردیم صحنه یا دیالوگی وجود دارد که ممکن است مناسب نباشد یا خارج از عرف جامعه است یا خشونت آزاردهنده‌ای داشته باشد که بخواهد مخاطب را آزار دهد ما در دل فیلیمو آن را تعدیل می‌کردیم. به نظر من پلتفرم‌های معتبر و فیلمسازان حرفه‌ای ما خودشان عقلشان می‌رسد که باید چگونه کار کنند و نیاز به قیم ندارند.

سجاد پهلوان زاده: مخاطبی که خیلی راحت به انواع شبکه‌های ماهواره‌ای و سریال‌های خارجی دسترسی دارد و می‌تواند به جای تماشای اثر داخلی به تماشای ‌آن‌ها بنشیند. خب حالا که ما در درون ساز‌وکارهای پلتفرم‌های داخلی با رعایت ملاحظات آن داریم رضایت نسبی مخاطب را جلب می‌کنیم چرا باید به جای حمایت و دلگرمی مانع ایجاد کنند و سنگ جلوی پای ما بگذارند

اما اگر ساترا بخواهد سریال‌های پلتفرم‌ها را شبیه به الگوهای تلویزیونی کند باز هم مردم به سراغ شبکه‌ها و سریال‌های ماهواره‌ای می‌‌روند و این در نهایت به نفع هیچکس نیست. اگر فیلیمو و دیگر پلتفرم‌ها نبودند شاید گرایش سریال بینی مردم به سمت شبکه‌های ماهواره‌ای می‌رفت. به نظرم باید قدردان این پلتفرم‌ها بود و از آن‌ها حمایت کرد نه اینکه جلوی پایشان سنگ گذاشت. الان شبکه‌های ماهواره‌ای هستند که دارند سریال‌های پلتفرم‌های ما را پخش می‌کنند و این یک موفقیت و یک آورده فرهنگی برای ماست که با یک آنتن غیر مجاز محتوایی که در داخل کشور تولید شده نمایش داده می‌شود. آثاری که ۱۰ تا آدم دلسوز و جدی و اهل فرهنگ پای آن ایستادند. بنابراین فشارهای بیهوده و زیادی بر پلتفرم‌ها و محتوای تولیدی آن‌ها می‌تواند فیلمسازان ما را دچار خستگی و بی‌انگیزگی کند. اینکه چرا امیر از زنش بی‌خبر است. چرا به او شک دارد یا به مسئله خیانت پرداخته می‌شود. این در حالی است که ما نمی‌توانیم از یک وضعیت با ثبات درام دربیاوریم. درام ماحصل بی‌ثباتی و بحران است. من و آقای منصوری تهیه‌کننده کار به ساترا رفتیم و درباره اشکالاتی که گرفتند توضیح دادیم. اینکه روند قصه و دلایل آن چه بود. لجبازی نکردیم سعی کردیم تعامل کنیم. قبل از ساترا خود فیلیمو هم نسبت به برخی چیزها مثلا بعضی فحش‌ها هشدار داده بود و ما آن‌ها را درآوردیم اما مداخله در روند و محتوای کلان قصه به نظرم باعث عقیم شدن اثر می‌شود. اگر فردی قتلی می‌کند یا خیانت و فسادی می‌کند من آن را باید چگونه نشان دهم؟ اگر بخواهیم آسیب‌ها و بی اخلاقی‌ها را نشان دهیم چه باید بکنیم؟ شاید تا ۲۰ سال پیش نمی‌شد پوست شیر یا حیثیت گمشده ساخت اما الان شرایط جامعه تغییر کرده و حالا نمی‌شود به ۲۰ سال پیش برگشت و بدون تحولات جامعه سریال ساخت. این نکته‌ای است که نهادهای نظارتی باید به آن توجه داشته باشند. وقتی اینستاگرام فیلتر شد فیلترشکن‌ها آمدند و یک نوجوان به صفحات دیگر هم دسترسی پیدا کرد که آسیب‌اش بیشتر بود. این اتفاق درباره نظارت‌های ساترا هم ممکن است اتفاق بیفتد و حاصلش میل مخاطب به شبکه‌های ماهواره‌ای و تماشای سریال‌های آن باشد. اگر مخاطب ما جذب سریال‌های داخلی نشود به تماشای سریال‌های آن ور آب می‌نشیند و این قطعا آن چیزی نیست که مدیران فرهنگی ما می‌خواهند و باید متوجه آسیب‌های سخت‌گیری‌های نظارتی باشند.

با ممیزی‌های که اتفاق افتاد آیا به روند قصه ضربه خورد؟

پهلوان زاده: روح قصه ما آسیب ندید اما لحظه‌هایی داشتیم که می‌توانست باشد هیچ مشکلی هم ایجاد نکند. با این حال تهش من ناراضی نیستم چون سریال پخش شده و دیده شده است. چون پیش از این صحبت از این بود که کل سریال پخش نشود.گفتند این سریال بدون مجوز ساخته شده است. چون بردیم و به آن مجوز ندادند. گفتند حالا ساخته شده پس بیایید درباره‌اش حرف بزنیم که حاصل این گفت‌وگو تعدیل سریال بود اما خدا را شکر روح قصه آسیب ندید و همین که سریال دارد پخش می‌شود خوشحالم.

خب این برای آقای سلگی که نویسنده این قصه هم بوده قطعا دردناک است. درسته؟

سلگی: بدون شک. انگار به بچه‌ات ضربه زده‌اند یا فرزندت ناقض شده است. چیزی که دوستان ممیزی به آن توجه ندارند این است که گفت‌وگونویسی واقعا یک مسئله پیچیده و دشوار است. هر جمله، جمله بعدی را می‌آورد و یک رابطه علت و معلولی بین آن‌ها وجود دارد که گاهی یک کلمه از این دیالوگ که حذف شود کلیت آن گفت‌وگو را مخدوش کرده و دیالوگ را دچار لکنت می‌کند. دیالوگ نویسی مثل یک دومینو ظریف می‌ماند که وقتی جمله‌ها را از آن بر می‌داری کلیت آن می‌پاشد. گاهی هر یک کلمه‌ای که از فیلمنامه یا دیالوگ‌های اجرا شده کم می‌شود به اثر لطمه می‌زند و متاسفانه به دلیل نبود نگاه فنی به این مقوله گاهی خیلی راحت می‌گویند فلان کلمه یا کلمات یا فلان جمله باید حذف شود بدون اینکه بدانند تاثیر مخرب این سانسورها بر اثر چیست.

پهلوان زاده: ما اثری می‌سازیم که دوست داریم پخش شود و اصلا برای این می‌سازیم که دیده شود. دغدغه هم داریم. شما به من می‌گویید چطور شد که بعد از سقوط رفتی سراغ حیثیت گمشده. ما علاقه‌مند به ساخت اثر در ژانرهای مختلف و تجربه کردن شکل‌های مختلف فیلمسازی هستیم تا دیده شود تا مخاطب را با خود همراه کند. همینکه مخاطب منتظر است که جمعه‌ها قسمت جدید سریال بیاید و در کامنت‌ها و شبکه‌های اجتماعی درباره قسمت بعدی می‌پرسند یا ابراز رضایت می‌کنند برای ما لذت‌بخش است و دوست داریم شرایطی فراهم کنند تا بتوانیم مردم خود را سرگرم کنیم، آگاهی ببخشیم و به آن‌ها لذت بدهیم. مگر می‌شود با یک قصه کم‌رمق و تکراری یا شعاری مخاطب امروز را راضی کرد. مخاطبی که خیلی راحت به انواع شبکه‌های ماهواره‌ای و سریال‌های خارجی دسترسی دارد و می‌تواند به جای تماشای اثر داخلی به تماشای ‌آن‌ها بنشیند. خب حالا که ما در درون ساز‌وکارهای پلتفرم‌های داخلی با رعایت ملاحظات آن داریم رضایت نسبی مخاطب را جلب می‌کنیم چرا باید به جای حمایت و دلگرمی مانع ایجاد کنند و سنگ جلوی پای ما بگذارند. اگر ناهنجاری و نابسامانی و عیب و اشکالی در جامعه را دستمایه قصه خود قرار می‌دهیم در واقع داریم نسبت به جامعه هشدار می‌دهیم. اتفاقا باید از این حمایت کرد نه اینکه با برچسب سیاه نمایی آن را حذف کرد. واقعیت را نمی‌توان حذف کرد باید آن را پذیرفت و حل کرد. عرصه نمایش و درام عرصه روایت دردهاست تا برای آن درمانی چاره کرد نه اینکه صورت مسئله را پاک کرد. نمی‌خواهم روضه بخوانم و بگویم زدند کار ما را شهید کردند. خوشبختانه با درایتی که در تیم تولید و تهیه‌کننده سریال بوده و مدیریت و حمایت درست فیلیمو این سریال پخش شد اما می‌شود با حساسیت کمتری گذاشت تا این قصه‌ها کامل‌تر و تاثیرگذارتر به نمایش دربیاید.

 

ارسال دیدگاه