وقتی شلوغی جای پیشروی را میگیرد
سریال محکوم وحشتناک تر از آنچه که فکر می کردید
این متن به نقد سریال محکوم می پردازد.
قسمت شانزدهم سریال «محکوم» ساخته سیامک مردانه، بیش از هر چیز نمایانگر وضعیت کنونی این مجموعه است؛ سریالی که میکوشد با تکیه بر تعلیق پلیسی، پروندهای پیچیده و چندلایه را پیش ببرد، اما در این مقطع با تراکم دیالوگ، آشفتگی روایت و نوسان لحن، از ضرباهنگ مؤثر فاصله گرفته است. این قسمت اگرچه حاوی اطلاعات مهمی در مسیر کشف گره اصلی داستان است، اما در اجرا دچار افراطی میشود که بیش از آنکه به تعلیق کمک کند، مخاطب را خسته میسازد.
روایت قسمت شانزدهم حول محور پیگیری یک شبکه سرقت، آدمربایی و ارتباطات پنهان شخصیتها میچرخد. بازجوییها، سرنخهای نیمبند، تماسهای تلفنی و جابهجایی مداوم میان لوکیشنها، ساختار اصلی اپیزود را شکل میدهد. با این حال، حجم بالای دیالوگهای توضیحی و تکرار اطلاعات، باعث شده روایت بهجای پیشروی، درجا بزند. سریال در این قسمت بیش از حد به «گفتن» متکی است و کمتر «نشان میدهد»، مسئلهای که در یک اثر پلیسی ـ معمایی نقطهضعف جدی محسوب میشود.
یکی از مشکلات اصلی این قسمت، نبود تمرکز روایی است. داستان میان چند خط فرعی حرکت میکند: پرونده خودروهای سرقتی، مظنونان خردهپا، روابط شخصی شخصیتها و در نهایت ردپای شخصیت محوری و پنهان ماجرا. این پراکندگی اگرچه میتوانست به غنای جهان داستانی کمک کند، اما به دلیل فقدان پالایش در فیلمنامه، به شلوغی بیهدف انجامیده است. بسیاری از صحنهها کارکرد دراماتیک روشنی ندارند و صرفاً برای پر کردن زمان یا تکرار فضای تنشآلود طراحی شدهاند.
در بخش شخصیتپردازی، «محکوم» همچنان دچار نابرابری است. برخی شخصیتها با جزئیات و پیشینه معرفی میشوند، اما بهسرعت کنار گذاشته میشوند و نقششان در روایت کمرنگ میشود. این مسئله بهویژه در مورد مظنونان فرعی به چشم میآید؛ افرادی که زمان قابلتوجهی از اپیزود را به خود اختصاص میدهند، اما در نهایت یا بیگناه از آب درمیآیند یا حذف میشوند، بیآنکه تأثیر ماندگاری بر داستان بگذارند. نتیجه، فرسایش تعلیق و کاهش اعتماد مخاطب به مسیر روایت است.
در میان بازیگران، پژمان جمشیدی تلاش میکند نقش خود را با کنترل احساسات و فاصله گرفتن از تیپهای کمدی پیشین پیش ببرد. حضور او همچنان یکی از نقاط اتکای سریال است، هرچند فیلمنامه در این قسمت فرصت چندانی برای بروز لایههای درونی شخصیتش فراهم نمیکند. ساره بیات، با وجود حضور محدودتر، همچنان بازی قابلقبولی ارائه میدهد، اما شخصیت او در این اپیزود بیشتر واکنشی است تا کنشمند. مهران غفوریان نیز سعی دارد از کلیشه فاصله بگیرد، اما دیالوگنویسی اغراقآمیز و طولانی، مانع از تأثیرگذاری کامل بازی او میشود.
از منظر کارگردانی، سیامک مردانه همچنان به الگوی آشنای خود وفادار است: نماهای بسته، فضای تیره، ریتم کند و تأکید بر تنش کلامی. این سبک در قسمتهای ابتدایی سریال کارکرد داشت، اما در قسمت شانزدهم به تکرار رسیده است. فقدان تنوع بصری و استفاده بیش از حد از صحنههای بازجویی و گفتوگوهای ایستا، باعث شده اپیزود از نظر میزانسن یکنواخت شود. موسیقی و طراحی صدا نیز اگرچه در خدمت فضای ملتهب قرار دارد، اما در برخی صحنهها بیش از حد تأکیدی است و به جای تقویت تعلیق، آن را تحمیل میکند.
نکته قابلتأمل دیگر، لحن ناپایدار سریال در این قسمت است. «محکوم» میان رئالیسم پلیسی و اغراق ملودراماتیک در نوسان است. دیالوگهایی که گاه به زبان خیابانی نزدیک میشوند و گاه لحن خطابی و شعاری پیدا میکنند، انسجام زبانی اثر را مخدوش کردهاند. این ناپایداری لحن، بهویژه در سکانسهای بازجویی، باورپذیری فضا را کاهش میدهد.
با این حال، قسمت شانزدهم خالی از نقطه قوت نیست. طرح ایده «شبکهای که برای پنهان ماندن، از روشهای پیچیده و غیرمستقیم استفاده میکند» پتانسیل بالایی دارد و در لحظاتی، سریال موفق میشود حس خطر و نزدیکی به هسته اصلی ماجرا را القا کند. پایانبندی اپیزود و تمرکز بر زیر نظر گرفتن خانواده شخصیت کلیدی، بار دیگر کورسوی امیدی برای بازگشت تعلیق مؤثر ایجاد میکند.
در مجموع، قسمت شانزدهم «محکوم» نمونهای از اپیزودی است که بیش از آنکه داستان را جلو ببرد، آن را سنگینتر و پیچیدهتر میکند. سریال برای حفظ مخاطب، بیش از هر زمان دیگری نیازمند ایجاز، تمرکز روایی و اعتماد به تصویر بهجای دیالوگ است. اگر «محکوم» نتواند در قسمتهای آینده این آشفتگی را مهار کند، خطر فرسودگی تعلیق و از دست رفتن سرمایه توجه مخاطب، جدیتر از همیشه خواهد بود.
ارسال دیدگاه